نگاهي به واژه حنيف در قرآن

پدیدآورمسعود فامیل ربیعی

تاریخ انتشار1388/12/13

منبع مقاله

share 526 بازدید
نگاهي به واژه حنيف در قرآن

مسعود فاميل ربيعي

نوشتار حاضر كه بحث كاملي درباره‌ي كلمه‌ي حنيف «‌Hanif» در قرآن است، در واقع محصول تحقيق و تتبع تعدادي از دانشمندان مسلمان و غير مسلمان مي‌باشد، كه آگاهي از نظرات آنان تأثير فراواني در فهم پژوهش‌هاي قرآني خواهد داشت. واژه‌ي حنيف از بحث‌انگيزترين واژگان قرآني است كه ذهن و فكر دانشمندان ذيل را به خود اختصاص داده است:
1. توشيميكو ايزوتسو؛ قرآن شناس معروف ژاپني، در كتاب خدا و انسان در قرآن صفحات 141ـ151 ترجمه‌ي شادروان احمد آرام.
2. شوقي ضيف؛ اديب معروف عرب در كتاب تاريخ ادبي عرب (العصر الجاهلي) صفحات 105ـ106، ترجمه‌ي علي‌رضا ذكاوتي قراگزلو.
3. شادروان دكتر محمود راميار، در كتاب تاريخ قرآن صفحات 37ـ42.
4. سر آرتور جفري؛ دانشمند استراليايي الاصل آمريكايي، در كتاب واژگان دخيل در قرآن، صفحات 182ـ186، ترجمه‌ي دكتر فريدون بدره‌اي.
5. ويليام مونتگمري‌وات؛ مؤلف «مقاله‌ي حنيف» در مجموعه‌ي دائرة المعارف اسلام.
6. م. عبدالجليل؛ منتقد معروف عرب، در كتاب تاريخ ادبيات عرب، صفحات 21ـ 52 ـ176، ترجمه‌ي دكتر آذرتاش آذرنوش.
7. فرانتس بوهل؛ مؤلف «مقاله‌ي حنيف»، در مجموعه‌ي دائرة المعارف اسلام.
8. طريحي، در تفسير معروف غريب القرآن.
9. راغب اصفهاني، در كتاب المفردات في غريب القرآن.
10. چارلز لايال، در كتاب شعر عربستان قديم كه در 1935 در لندن به چاپ رسيده است.
ياد‌كرد اين نكته نيز ضروري است كه در برخي سوره‌ها، واژه‌ي حنيف نيز به‌كار رفته است كه عبارتند از:
1. سوره‌ي بقره، آيه‌ي 135؛2. سوره‌ي آل عمران، آيات 67 ـ 95؛3. سوره‌ي نساء، آيه‌ي 125؛4. سوره‌ي انعام، آيات 79ـ161؛5. سوره‌ي يس، آيه‌ي 105؛6. سوره‌ي نحل، آيات 120ـ123؛7. سوره‌ي حج، آيه‌ي 31؛8. سوره‌ي رم، آيه‌ي 30؛9. سوره‌ي بيّنه، آيه‌ي5؛
آن‌چه كه ذيلاً درباره‌ي كلمه‌ي حنيف خواهد آمد برگرفته شده از كتاب معروف و پرمايه‌ي واژگان دخيل در قرآن كريم، تأليف سرآرتور جفري، صفحات «182ـ186» مي‌باشد:
«آياتي كه واژه‌ي حنيف در آن‌ها آمده است، همه يا مكي متأخر، يا مدني هستند، بنابراين ظاهراً اين واژه يك اصطلاح خاص و فني است كه نسبتاً در آخرين سال‌هاي رسالت پيامبر?ص) به كار برده شده است. تعيين معناي دقيق واژه تا حدي دشوار است. از دوازده موردي كه اين واژه در قرآن به كار رفته است. هشت مورد آن راجع به مذهب ابراهيم است و در نهمين مورد عبارتي اضافي هست كه مي‌گويد: حنيف بودن، يعني مشرك نبودن.
اين عبارت توضيحي، ظاهراً نشان مي‌دهد كه حضرت محمد ?ص) احساس مي‌كرده است شنوندگانش براي دريافت معناي درست واژه نياز به توضيح و تبيين دارند.
ارتباط نزديك اين واژه با ملّت ابراهيم بسيار مهم است، زيرا ما مي‌دانيم كه وقتي حضرت محمد‌?ص) نظرش نسبت به يهوديان تغيير كرد شروع به موعظه در باب مذهب ابراهيم كرد1 و اعلام داشت كه در همان حال كه موسي پيامبر يهوديان و عيسي پيامبر مسيحيان است، نسبت خود وي و تعليماتش به پيامبر و آيين كهن‌تري مي‌رسد كه مورد قبول مسيحيان و يهوديان هم بوده است و آن ملّت ابراهيم است، كه اينك وي به بازآوري و تبليغ آن در ميان اعراب برخاسته است.
بيشتر آياتي كه واژه‌ي حنيف در آن‌ها به كار رفته، متعلق به اين دوره‌ي دومين است. حضرت محمد ?ص) فرمان مي‌يابد كه مانند يك حنيف روي به جانب دين آورد: أقم‌وجهك للدّين حنيفاً (يونس،10/105و روم،30/30) و به هم عصران خود مي‌گويد: إنّني هداني ربّي الي صراط مستقيم ديناً قيَماً ملّة إبراهيم حنيفا (انعام،6/161) همانا، خدايم مرا به راهي راست، به ديني استوار، به دين حنيف ابراهيم هدايت فرمود.
آن‌ها مي‌گويند يهودي يا نصراني شو، بگو نه. بلكه بر دين ابراهيم حنيف باش: قالوا كونوا هوداً أو نصارا تهتدوا قل بل ملّة إبراهيم حنيفا.(بقره،2/135) چه‌كسي ديني بهتر دارد از آن كس كه خويشتن به خداي سپرده است، نيكوكار است، و از دين ابراهيم چون يك حنيف پيروي مي‌كند: و من أحسن ديناً ممّن أسلم وجهه للّه و هو محسن و اتّبع ملّة إبراهيم حنيفا.(نساء،4/125)
تمايز ميان آيين حنيف و دين يهوديت و مسيحيت كه در سوره‌ي بقره، آيه‌ي135 ياد شده است، در سوره‌ي آل عمران، آيه‌ي67 به روشني تمام بيان مي‌گردد: «ابراهيم نه يهودي بود و نه نصراني بلكه حنيفي مسلم بود (ما كان إبراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفاً مسلماً) و اين عبارت اخير همراه با عبارت من أسلم وجهه للّه كه در سوره‌ي نساء، آيه‌ي125 آمده است شايد با آن‌چه حضرت از اسلام منظور مي‌داشته پيوند يافته و رهنماي استعمال و تعبير اين واژه در روزگاران بعدي دين اسلام شده است.
واژه نامه‌ها كاملا در توجيه اين واژه سرگردان‌اند. طبيعتا مي‌كوشند تا آن را مشتق از حنف، به معناي ميل و گرايش داشتن يا رو ي‌گردانيدن و دور شدن بدانند. گويند: حنف، كژي و پيچيدگي طبيعي در پاست.2 از اين رو حنيف به معناي هرچيزي است كه از معيار و راه راست منحرف شود و نيز مي‌توان گفت هرآن‌چه از راه كج و معيار نادرست به سوي راه راست و معيار درست ميل كند. بنابر‌اين تصور مي‌شد كه حنيف كسي است كه از دين‌هاي باطل روي برتافته و به سوي دين حق روي آورده است.3
روشن است كه اين‌گونه حدسيات، نمي‌توانند به ما در حل مسأله كمك‌ بكنند.4
واژه‌ي حنيف در شعر سال‌هاي آغازين اسلام بسيار به كار رفته است. هوروويتس همه‌ي مواردي را كه اين واژه در آن‌ها به كار رفته گردآوري كرده و مورد بررسي قرار داده است.
مارگليوث هم بسياري از شواهد استعمال اين واژه را مورد دقّت قرار داده و نتيجه‌ي اين بررسي‌ها آن است كه معناي حنيف به طور كلي مسلمان است، و در موارد نادري كه ممكن است از دوران پيش از اسلام باشد، به معناي مشرك.
به هر‌حال در هيچ يك از شواهد، ارتباطي ميان حنيف و ابراهيم وجود ندارد.5 گذشته از اين، درباره‌ي اين كه برخي از اين شواهد متعلق به دوره‌ي پيش از اسلام باشد، چندان ترديد وجود دارد كه در حل معناي واژه به ما كمكي نمي‌كند.
با كمال تأسف ما نمي‌توانيم از داستان‌ها وقصه‌هاي فراوان و زبان‌زدي كه درباره‌ي حنفاء (كساني از معصران متقدّم حضرت محمد‌?ص) وجود دارد اطلاعاتي در باب واژه‌ي حنيف به دست آوريم، زيرا ما درهمان حال كه با ليال6 موافقيم كه همه‌ي اين حنيفان، شخصيت‌هاي واقعي تاريخي هستند، ولي رواياتي كه درباره‌ي آن‌ها به ما رسيده چنان در دوره‌ي اسلامي دستكاري شده‌اند كه به عوض آن كه از داستان‌هاي آن‌ها براي توضيح و تبيين آيات قرآني بتوان كمك گرفت، براي توضيح خود آن‌ها رجوع به آيات قرآني ضروري است. بنابر‌اين به بررسي خود واژه برمي‌گرديم.
ريچار بل،7 حنيف را يك واژه‌ي اصيل عربي مي‌داند كه از حنف به معناي روي برتافتن و منحرف شدن گرفته شده است و به اين ترتيب با نظريه‌ي كلي علماي اسلام هم رأي است. لكن ما دشواري پذيرفتن اين نظريه را بيان كرديم. در واقع بعضي از دانشمندان مسلمان مي‌دانستند كه اين واژه به صورتي كه در قرآن به كار رفته، يك واژه‌ي بيگانه است، و اين نكته را ما از گفته‌ي مسعودي در التنبيه و الاشراف در مي‌يابيم كه واژه‌ي حنيف را سرياني شمرده است.8
وينكلر گمان مي‌برد كه حنيف يك واژه‌ي دخيل حبشي است؛ و گريم مي‌خواهد كه حنيفان را با برخي آيين‌هاي جنوب عربستان ارتباط دهد.
اما واژه‌ي حبشي، واژه‌ي كاملاً متأخري است كه معناي آن مشرك است و به سختي مي‌تواند منبع و منشأ واژه ي عربي باشد. هيچ دليل وزمينه‌ي قانع كننده‌اي نيز براي پذيرش اين تصور كه حنيف از واژه‌ي عبري9، به معناي كفر آميز و ناپاك گرفته شده است. آن‌چنان كه دويچ گمان برده ـ و اخيراً نيز هيرشفليد به دفاع از آن برخاسته است ـ وجود دارد.
بيشترين احتمال ـ چنان‌كه نولدكه نيز يادآور شده ـ آن است كه واژه‌ي حنيف را همان واژه‌ي سرياني بدانيم كه در آن زبان تداول عام داشته، و به معناي مشرك به كار مي‌رفته و ممكن است در ميان اعراب پيش از اسلام، آن را به عنوان اصطلاحي رايج و معروف بركساني‌كه نه بر دين يهود بودند و نه بر دين خود ايشان ، اطلاق مي‌كرده‌اند و اين معنا با شواهد احتمالي كار برد واژه در پيش از اسلام نيز سازگار است. گذشته از اين مارگليوث يادآور شده كه ممكن است كاربرد اين واژه در ارتباط با حضرت ابراهيم متأثر از اين اعتقاد باشد كه آيين ابراهيم به روزگار شرك، پيش از آن‌كه دين يهود روي كار بيايد «آيين درستي و عدالت محسوب مي‌شد.»
همان‌گونه كه در سطور بالا ملاحظه گرديد اين واژه ازواژگان بسيار معمايي و مبهم قرآن كريم محسوب مي‌شود كه تا كنون برداشت يكنواختي از آن نشده است و در نتيجه تعريف قطعي از آن بسيار دشوار است.
در برخي از كتاب‌هاي تفسير، واژه ي جنيف را نقطه‌ي مقابل آن مي‌دانند،10 كه به معني ميل به باطل داشتن است.
مؤلف كتاب معتبر تاريخ قرآن11، درباره‌ي حنيف چنين مي‌نگارد:
قبلاً بگوييم كه عده‌اي معتقد به عربي بودن كلمه‌ي حنيف و اصيل بودن جريان حنيفيّت در عرب پيش از اسلام بوده و برخي نيز اين كلمه را از اصلي سرياني يا عبري يا حبشي … دانسته‌اند و جريان حنيف بودن را تحت تأثير روش‌هاي يهودي مسيحي دانسته‌اند. بعضي هم اعتقاد به تشكّل و سازمان داشتن اين جريان داشته‌اند و دسته‌اي هم به خلاف آن هستند.
حنيف در آثار اسلامي به معني پيرو دين توحيدي اصيل و درست است.
اين كلمه ده بار و جمع آن «حنفاء» دوبار در قرآن مجيد آمده است:
حنيف بخصوص در مورد حضرت ابراهيم?ع) به كار رفته كه حنيف و مسلم بود. نه يهودي بود و نه نصراني: (67:3 و 135:2). در پرستش خالصانه‌ي خدا فردي نمونه بود: (135:2؛ 67:3، 95؛ 125:4؛ 79:6‌، 161؛ 120:16‌، 123و 31:22).
به اهل كتاب (5:98) و به رسول خدا و پيروانش نيز امر شده كه خداوند را مانند حنفاء پرسش نمايند، نه چون مشركان و بت‌پرستان (105:10 و 30:30).
در كنار هم قرار گرفتن واژه‌ي حنيف و مسلم (در آيه‌ي 67 سوره‌ي آل عمران) كافي است كه نشان دهد كه اين كلمه نام خاص دسته‌ي مذهبي معيني نبوده، چنان‌كه حنفاء‌‌للّه در (حج ،22/31) نيز آن‌را تأييد مي‌كند. پس وجود حنيفيّت به عنوان يك سازمان متشكل، پيش از اسلام (چنان‌كه اشپرنگر مدعي است) در قرآن تأييد نمي‌شود. آيه‌ي سي‌ام سوره‌ي روم از اين جهت اهميت خاصي دارد. وقتي گفته‌ي شود: «پس تو (اي رسول) روي به دين حنيفي آور كه خداوند فطرت خلق را به آن نهاده، تبديلي در خلق خدا نيست. اين است دين استوار.» (هم‌چنين 79:6 و 105:10) روشن‌گر آن خواهد بود كه حنيفيّت در برابر بت‌پرستي و مذاهبي است كه بعدها بوجود آمده و دچار تحريف شده است و خود مذهب اصيل، ذاتي، فطري و خالص اوّلي است.
آيه‌ي (30:30) مسلماً مكي است و در حدود سال نهم بعثت و چهار سال پيش از هجرت نازل شده و كاملاً نظر آن‌ها را ردّ مي‌كند كه مي‌گويد بعد از اين كه نبيّ اكرم در مدينه از ايمان يهود مدينه نااميد شد، آيات مربوط به حنيفيّت ابراهيم نازل گرديد. مي‌بينيد كه سال‌ها پيش از هجرت امر به پيروي از دين فطري حنيف تأكيد شده است. البته آيات ديگري هم (مثل 79:6و 105:10) اين نظر را تأييد مي‌كنند.
ضمناً در آيه‌ي انّ الدّين عند‌اللّه الاسلام (آل عمران ، 3/19) گفته‌اند كه عبداللّه‌بن مسعود از صحابه آن را به صورت «انّ‌الدّين عند‌‌اللّه الحنيفيّه» قرائت مي‌كرده است. يعني دين در نزد خداوند حنيفيّت است. اين، يعني از اسلام به نام حنيفيّت ياد كرده است و نمي‌توان فرض كرد كه ابن‌مسعود اين نام را خود وضع كرده باشد.12 در متون اسلامي بعدي نيز اين كلمه را به همين صورت و معني مي‌يابيم. البته استعمال اين كلمه در اين متون بستگي زيادي به كاربرد خود كلمه در قرآن دارد. مفهوم قرآني و دركي ستايش‌آميز كه از اين كلمه وجود داشته، در متون اسلامي نيز محفوظ مانده است. حنيف گاهي معادل كلمه‌ي مسلم به كار رفته و حنيفيّت (و گاهي حنفيّت) براي دين ابراهيم و يا اسلام خيلي رواج بيشتري داشته. در احاديث آمده كه پيامبر فرمود: «بعثت بالحنيفيّة السّمحه» معبوث شدم به دين حنيف آسان. يعني به دين آساني دربرابر آن جنبش‌هاي زاهدانه. يا حديث ديگري است: «احبّ الدّين الي اللّه، الحنيّفية السّمحه».
در شعر عرب نيز اين نام به همين معني به كار مي‌رفته است. شعري از شاعر و حكيم و رئيس قبيله‌ي «اوس» ابوقيس‌بن الأسلت الانصاري (م‌1هـ.) نقل كرده‌اند كه دعوتي است براي تأسيس ديني حنيف با ايماني خالص.
در شعر صخر، عيسوياني كه شراب مي‌نوشيدند، در اطراف يك حنيف جنجال به‌پا مي‌كنند.
شارح، حنيف را مُسْلِم معني مي‌كند. هرچند بوهل اصرار دارد كه عبارت را مناسب زاهدي بداند، كه از شُربِ شراب خودداري مي‌كند، امّا تطبيقش با يك مسلمان پاك اعتقاد روشن به نظر مي‌رسد. ياقوت و ديگران نيز اشعاري نقل كرده‌اند كه حنيفيّت را مقابل كشيش عيسوي و خاخام يهودي قرار مي‌دهد و اصطلاحي است كه درست معني مسلمان مي‌دهد. امية ابن‌ابي الصلت (م5هـ) شاعر جاهلي طائف نيز سخن از دين حنيف گفته كه تنها دين رستگار روز رستاخيز است.
اما ارزش بيشتر را شعر جران العَوْد، شاعر كافر قبيله‌ي هوازن در نجد دارد. او در شعر از عابدي مُتَحَنِّف سخن مي‌گويد كه نماز مي‌خواند. ذوالرّمه (م117هـ) هم شعري درباره‌ي حنيفي دارد كه به هنگام نماز به جانب غرب برمي‌گردد. بالاخره، نتيجه‌ي بررسي اين مي‌شود كه كلمه‌ي حنيف به طور كلي مسلمان معني مي‌دهد. در مورد ريشه‌ي كلمه‌ي حنيف و اين كه اساساً عربي است و يا از كلمات بيگانه است بحث زيادي شده. در ميان دانشمندان اسلامي، مسعودي (م346هـ) صابئين را جزء حنفاء به‌شمار مي‌آورد و ريشه‌ي اين كلمه را از سرياني حنيفو مي‌داند. اما در سرياني Hanpo (جمعش Hanp'e) معمولاً كافر و يا فردي است كه داراي فرهنگ يوناني باشد.
شايد اين مطلب از طريق ثابت بن قره (م288هـ) به مسعودي رسيده باشد، ولي اصولاً مطالب و مواد سرياني را خيلي با احتياط بايد بررسي كرد. علّت اصلي هم اين است كه اين‌ها مربوط به صابئين حرّان مي شود و آن ها تلاش داشتند كه خود را اهل كتاب معرفي كنند و در اين راه از چيزي خود داري نمي كردند.
اين كلمه در آرامي ـ كنعاني حنف بوده و معني منافق و كافر داشته است. مسيحيان نيز آن‌را به همين معني به كار مي‌بردند. حتي پادشاه عيسوي اسپانيا در حدود سال 590 در نامه‌اي كه به سلطان المهاد نوشته همين اصطلاح را به كار برده است. تصادفاً يعقوبي نيز در داستان شاؤل (طالوت) و داود، فلسطيني‌ها را حنفاء ستاره‌پرست مي‌خواند. ابن العبري (م685هـ) هم حَنْفه‌ي سرياني را در مورد صابئين به كار مي‌برد.
هيرشفلد از كساني است كه كوشش زيادي براي پيداكردن شباهت‌هاي اسلام و يهوديّت و نصرانيّت دارد. او معتقد است كه تحنُّث عربي شده تحِينوت tehinnot و يا تحينوث به معني نماز خدا، عبراني است. ليال و داچ هم آن‌را مشتق از عبري دانسته‌اند. از حبشي هم گفته‌اند. ولهاوزن آن‌را به معني يك عيسوي زاهد، دخويه به معني كافر، مارگليوث به معني يك مسلمان مي‌گيرند. در ميان اين خيل مستشرقان، كساني هم مثل نولدكه و بوهل آن‌را مشتق از تحنّف مي‌دانند و ريشه‌ي عبري آن‌را به‌كلي رد مي‌كنند.
در برابر، علماي اسلامي مثل طبري آن‌را به معني «تبرّر= فرمان برداري كردن» گرفته، حج، ختان، مخلص و استقامت به دين ابراهيم را هم حنيف خوانده‌اند. كسي را هم كه از دين باطل به اسلام تمايل كند حنيف گفته‌اند. راغب اصفهاني (م502هـ) مي‌گويد: حنيف كسي است كه از ضلالت به استقامت (استواري و هدايت) ميل كند.
امّا ابن‌هشام تحنّث را از تحنّف مي‌گيرد. او استدلال ظريفي به كار مي‌برد و مي‌گويد: در تلفظ عربي زياد اتفاق مي‌افتد كه حرف «ث» به «ف» تبديل شود. چنان‌كه «جَدَث» به معني قبر «جَدَف» هم گفته مي‌شود.
يا اين‌كه عرب گاهي به جاي ثمَّ مي‌گويد فُمَّ. بنابراين تحنّث همان تحنّف به معني حنيف شدن و از حنفاء قرار گرفتن است.اما ابوذر خُشَني كه سيره‌ي‌ابن هشام را شرح كرده، اين نظر را ردّ مي‌كند و مي‌گويد: إثم به معني گناه است و تاثّم خروج از گناه را معني مي‌دهد، زيرا گاهي باب تفعّل براي خروج از معناي فعل مي‌آيد. از اين جاحنث هم كه به معني گناه است در باب تفعّل مي‌شود تحنّث و معنيش از گناه بيرون شدن خواهد بود و احتياجي به ابدال نخواهد بود.13
در تاريخ اسلام نام تعدادي از افراد كه در مكه و قبايل مختلف پراكنده بودند به عنوان حنفاء ذكر شده است كه عبارتند از: قُسّ‌بن ساعدة الايادي‌، ابوذر غفاري‌، ضرمة‌بن ابي انس (ازبنو نجار مدينه)، عامربن ظرب عدواني ،‌خالدبن سنان عيسي‌، امية ابن ابي الصلت ثقفي و عميربن جندب جني و تعدادي ديگر كه از ذكر نام همه آنان خودداري مي‌كنيم، در ميان حنفاء بودند افرادي كه در جاهليت شراب‌خواري و ازلام را به خود حرام كرده بودند، زيرا آن پرهيزشان ناشي از شك در عقايد جاري بوده است.14
از معروف‌ترين آنان (حنفاء)، امية ابن‌ابي‌الصلت شاعر معروف قبيله‌ي ثقيف طائف بود كه مقدار فراواني نيز از اشعار او باقيمانده است. و بعدها ادّعاي نبوت كرد و خود را پيامبري بزرگ خواند.15

پاورقيها:

1. آرتور جفري، دلايل توري را در رد اين نظريه نمي‌پذيرد.
2. ر.ك به: صحاح جوهري و قاموس ذيل ماده حنف، و لسان العرب، 10/402.
3. لسان العرب، 10/403. راغب، مفردات، /133.
4. مارگليوث مي‌گويد: «اين حدسيّات، چنان‌كه پيداست، آن چنان آميخته به تخيلات‌اند كه در خور ملاحظه‌ي جدي نيستند».
5. در خصوص ارتباط واژه‌ي حنيف با ابراهيم بين نظرات آرتور جفري تناقض آشكاري وجود دارد.
6. منظور چارلز لايال نويسنده‌ي كتاب «شعر عربستان قديم» است، كه در 1935 در لندن به چاپ رسيد.
7. ريچارد بل روحاني اسكاتلندي ـ انگليسي است كه ترجمه‌ي قرآن او به سال 1937 در ادينبورگ به چاپ رسيد. از شاگردان معروف او پروفسور مونتگمري‌وات است.
8. چاپ دخويه/ 91، آنجا كه مي‌گويد: «و هذه كلمة سريانية عربت».
9. براي اطلاع از ضبط دقيق آوانگاري واژه‌ي حنيف به زبان‌هاي حبشي و عبري و سرياني، به متن كتاب آرتور جفري شود.
10. از جمله بنگريد به: تفسير پرتوي از قرآن، تأليف شادروان سيّد محمود طالقاني.
11. شادروان دكتر محمود راميار.
12. ر.ك: مقاله‌ي «حنيف» پرفسور مونتگمري وات، دائرة‌المعارف اسلام.
13.محمود راميار،تاريخ قرآن/38ـ42.
14. ر.ك: عصر جاهلي، شوقي ضيف /160، ترجمه‌ي عليرضا ذكاوتي قراگزلو.
15. براي اطلاع از او بنگريد به: كتاب خدا و انسان در قرآن، ايزوتسو /49ـ141.

مقالات مشابه

معناشناسی واژه اعجمی در کتاب و سنت

نام نشریهعلوم و معارف قرآن و حدیث

نام نویسندهحمیدرضا فهیمی تبار, مهدی آذری‌فرد

معناي واژه «ص-ل-ح» و مشتقات آن در قرآن

نام نشریهمشكوة

نام نویسندهمجید صالحی

مفردات قرآن در «تفسیر المیزان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهمحمود حائری, صالح عادلی ساردو

خبری یا انشایی بودن اسلوب «سبحان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهوصال میمندی, علی بیانلو, سکینه حجازی